در آموزش دیگر از مجموعه آموزش های صحبت درمورد افراد و وقایع در سطح متوسط قرار داریم. در این بخش قصد داریم در چهار صوت و یک فیلم در مورد خصوصیت اخلاقیمان در گذشته، توصیف صحنه ی تصادفی که در گذشته داشتیم، آداب و رسوم مهمانی و عروسی با دیگران به زبان انگلیسی صحبت کنیم. برای یادگیری کامل این موضوع ابتدا چندین بار مکالمه ها را با دقت گوش کنید سپس با توجه به مکالمه ها، شما نیز در مورد اتفاقاتی که در گذشته برایتان افتاده است و آداب و رسوم خود مثال هایی را بیان کنید.
عنوان: من واقعاً بی تجربه بودم!
متن مکالمه:
آلن:خب وقتی جوانتربودی، چه جوری بودی؟
کارول: وقتی بچه بودم، مسئولیت پذیر نبودم.
آلن: تو؟واقعاً؟چی باعث شد که عوض بشی؟
کارول: فارغ التحصیل شدن از دبیرستان .
آلن: منظورت چیه؟
کارول: خب ، قبل از فارغ التحصیل شدن، هیچ مسئولیت مهمی نداشتم اما بعد از اون به کالج رفتم،…
آلن: منظورت رو می فهمم، وقتی نوجوان بودم، واقعاً بی تجربه بودم
کارول: خب چی باعث شد که تو عوض بشی؟
آلن: فکر می کنم بعد از اینکه اولین کارم رو پیدا کردم واز خونه فاصله گرفتم ، باتجربه ترشدم.وقتی کار گرفتم کاملا مستقل شدم .
کارول : کجا کار می کردی؟
آلن: برای پدرم تو بانک کار می کردم.
انگلیسی:
Title: I was really immature.
Conversation text:
Alan: So what were you like when you were younger?
Carol: When I was a kid, I was kind of irresponsible.
Alan: You? Really? What made you change?
Carol: Graduating from high school.
Alan: What do you mean?
Carol: Well, until I graduated, I’d never had any important responsibilities. But then, I went off to college….
Alan: I know what you mean. I was really immature when I was a teenager.
Carol: So what made you change?
Alan: I think I became more mature after I got my first job, and moved away from home. Once I had a job, I became totally independent.
Carol: Where did you work?
Alan: I worked for my dad at the bank.
فارسی:
عنوان: با یه ون تصادف کردم.
متن مکالمه:
پال: سلام
مری: پال، چه اتفاقی برات افتاده؟
پال: با یه ون تصادف کردم.
شریل: اوه، نه! خوبی؟
پال: خوبم. کمربند ایمنی مو بسته بودم
هیچ کس آسیب ندید اما فکر میکنم به یه ون جدید نیاز دارم.
باب: چه اتفاقی افتاد؟
پال: در خیابان ششم رانندگی میکردم و اونجا مقدار زیادی ماهی بود.
مری: مقدار زیاد چی؟
پال: ماهی.
مری: چرا ماهی تو جاده بود؟
پال: نمیدونم، به هرحال، من تلاش کردم دور بزنم اما با فرمون مشکل داشتم
باب: فرمون شکست؟
پال: نه، خاموش شد. اینجوری شد من رفتم رو ماهیا.
ماهی جاده رو لغزنده کرده بود، وقتی تلاش میکردم توقف کنم به یه ماشین پارک شده ضربه زدم
باب: اوه، نه!
پال: تموم نشده. ماشین پشت من دمرانی بود، به من ضربه زد
یه ماشین در طرف مقابل جاده به علامت توقف برخورد کرد.
نشانه توقف سقوط کرد و کاپوت من رو شکست.
شریل: اوه، نه!
پال: بعد، بدتر از همه، وقتی رفتم به آسیب نگاه کنم، یک پیانو روی ون افتاد.
مری: چی؟ اون از کجا اومد؟
پال: نمیدونم اما ون خوب بنظر نمیرسه.
سپر ها آسیب دیدن. کاپوت ماشین هم همینطور.
درها باز نمیشن، پنجره ها بسته نمیشن
موتور کار نمی کنه، چراغهای جلو خرد شده
بوق دیگه بوق نخواهد بود، و شبیه بوی ماهی است
باب: قسمت های خوب هم وجود داره؟
پال: فرمان هنوز خوب به نظر می رسه.
باب: عالیه. همه چیزی که نیاز داریم اینه که یک ون باشه که باهاش بریم.
انگلیسی:
title: I had an accident with the van.
Conversation text:
Paul: Hello.
Marie: Paul, what happened to you?
Paul: I had an accident with the van.
Cheryl: Oh, no! Are you OK?
Paul: I’m fine. I was wearing my seat belt.
No one was hurt, but I think we’re going to need a new van.
Bob: What happened?
Paul: I was driving on Sixth Street and there were a lot of fish on the road.
Marie: A lot of what?
Paul: Fish.
Marie: Why were there fish in the road?
Paul: I don’t know. Anyway, I tried to turn but I had a problem with the steering wheel.
Bob: The steering wheel broke?
Paul: No, it came off. So I drove over the fish.
The fish made the road slippery, so when I tried to stop, I hit a parked car.
Bob: Oh, no!
Paul: I’m not finished. The car behind me was tailgating, so he hit me.
A car on the opposite side of the road hit a stop sign.
The stop sign fell and smashed my hood.
Cheryl: Oh, no!
Paul: Then, worst of all, when I got out to look at the damage, a piano fell on the van.
Marie: What? Where did it come from?
Paul: I don’t know. But the van does not look good. .
The bumpers are damaged. So is the hood
The doors won’t open. The windows won’t close.
The engine’s not working. The headlights are smashed.
The horn won’t honk. And it smells like fish.
Bob: Are there any parts that are OK?
Paul: The steering wheel still looks good.
Bob: Great. All we need is a van to go with it.