معنی و کاربرد Come در زبان انگلیسی
Come
آمدن
ادامه بحث افعال ترکیبی:
come across
اتفاقی کسی را ملاقات کردن یا برخوردن به کسی، از آنطرف چیزی آمدن
He came across his teacher in the street.
او در خیابان به معلمش برخورد
Guess who we came across last night?
حدس بزن دیشب کی را دیدیم؟
We came across the river.
از آنطرف رودخانه آمدیم.
come along
رسیدن، با کسی جایی رفتن
He decided to give the money to the first stranger who came along.
او تصمیم گرفتن پول را به اولین کسی بدهد که از راه می رسد.
Come along now.
حالا راه بیفت با من بیا.
I’ve never seen a baseball game – do you mind if I come along?
من هیچ وقت یک مسابقه ی بیسبال را ندیده ام – اشکالی ندارد اگر با تو بیایم؟
come back
برگشتن
We promised never to come back to that horrible place.
ما قول دادیم که هرگز دوباره به آن جای هولناک برنگردیم.
come by
سر زدن به کسی، دیدار عادی از کسی
I His friends came by.
دوستانش آمدند سری به ما زدند.
Come by after work and we’ll talk.
بعد از کار یک سر بزن تا صحبت کنیم.
come in
داخل شدن، رسیدن، ارائه شدن
Come in, please.
بفرمایید داخل لطفا.
The postman came in holding a parcel.
پستچی در حالی که بسته ای در دست گرفته بود وارد شد.
The train comes in at 3 o’clock.
قطار ساعت 3 می رسد (وارد ایستگاه می شود).
These shirts come in three colors.
این پیراهن ها در سه رنگ موجود هستند (یا عرضه می شوند).
come out
بیرون آمدن، آشکار شدن
After ten years, the truth finally came out.
بعد از ده سال، سرانجام حقیقت آشکار شد.
He came out of water.
از آب بیرون آمد.
come up
پیش آمدن، جایی رفتن
If anything important comes up during the meeting, I’ll tell you about it later.
اگر در جلسه بحث مهمی پیش آمد (یا مطرح شد)، بعدا به تو میگویم.
Every time I have dinner with my mum, the topic of marriage comes up!
هر بار با مادرم شام میخورم، بحث موضوع عروسی می شود!
Come up on stage and collect your award!
بیا روی سکو و جایزه ات را تحویل بگیر!
come up with
به ایده ای رسیدن، طرحی یافتن
She’s come up with some amazing scheme to double her income.
او به یک طرحِ محشر برای دو برابر کردن درآمدش رسید.
They both came up with some great ideas for designing the house.
آنها هر دو به ایده های عالی ای برای طراحی خانه رسیدند.
I came up with a solution.
یک راه حل به ذهنم رسید.
come on
دست بردار، بی خیال، بجنب
Come on! The test wasn’t that hard.
دست بردار! امتحان آنقدرها سخت نبود.
Come on! We’re getting late.
بجنب! دیرمان شد.
come over
سر زدن
Come over whenever you like.
هر موقع دوست داشتی بیا سر بزن.
Why don’t you come over for dinner?
چرا برای شام نمی آیی خانه ی ما؟
come through
موفق شدن، ارسال و دریافت (مثلا یک پیام)، پشت سر گذاشتن با موفقیت
She came through the operation very well.
عمل را با موفقیت پشت سر گذاشت.
A telephone call came through from him.
یک تماس تلفنی از او دریافت کردیم.
come through
عمل را خیلی خوب پشت سر گذاشت (از عمل جان به در برد)
مثال ها:
The call to Ogilvie came through.
تماس با اوگیلوی وصل شد.
Nicky came over and looked at the book.
نیکی آمد و به کتاب نگاهی کرد.
At last, the moon came up on their right.
در نهایت، ماه در سمت راستمان بالا آمد.
The woman opened the gate and came up to kee.
زن دروازه را باز کرد و به سوی کی آمد.