یکی از این قسمت های آموزش زبان انگلیسی در مورد بازی ” تا حالا شده؟” در قالب یک برنامه تلویزیونی می باشد که سوالاتی با این عنوان پرسیده می شود و جواب هایی را این بازیگران می دهند که بسیار پرطرفدار و پربیننده هم هست و شما می توانید با این مکالمه ها به خوبی زبان انگلیسی را یاد بگیرید.
امیدواریم این راه کار ها به یادگیری شما کمک کند و آموزش زبان انگلیسی را دنبال کنید.
عنوان:هیچوقت تا حالا شده؟
متن مکالمه:
ما میخوایم یه بازی کنیم.
بهش میگیم هیچوقت تا حالا شده.
و به این شکل هستش.
من میخوام یک سری سوال بپرسم.
لطفا این ها رو به پایین فشار بدید.
یکی بردارید و بدید پایین.
و من هم با شما بازی میکنم.
من میخوام یک سوال بپرسم، و همه ما جواب میدیم که تا حالا انجام دادم یا انجام ندادم.
و اولیش اینه، تا حالا به ساحلی رفتید که همه بدون لباس هستند.
بسیار خب.
اکی، بذارید زمین.
تا حالا شده دستگیر بشم.
تا حالا شده تتو داشته باشم که پشیمان باشم از داشتنش.
تا حالا عضو Mile High Club شده ام.
تا حالا شده که برای داشتن یک شغل دروغ بگم.
اوه، بیخیال.
چطور میتونی دروغ بگی.
من به طور دائم برای کار گرفتن دروغ میگم.
تا حالا شده که من چون آدم معروفی هستم به خاطر سرعت زیاد جریمه نشده باشم.
نه.
واقعا؟ نه.
تا حالا شده که من اسم کسی رو که باهاش قرار داشتم فراموش کرده باشم.
اینطوری که وقتی باهاشون هستی؟ من نمیفهمم اینو– آره، سخته.
وقتی باهاشون هستی؟ وقتی باهاشون هستی؟ این میتونه واقعا ترسناک باشه.
آره.
نه، تا حالا نشده.
آره.
تا حالا شده که من یکی از بازیگر های نقش اصلی Mortdecai را بدون لباس ببینم.
همه شما همدیگر رو بدون لباس دیدید.
تا حالا شده که من در یک برنامه Talk Show دروغ بگم.
من تو رو باور ندارم.
من واقعا تو رو باور نمیکنم.
تا حالا شده که من عکس های بد برای بقیه بفرستم با گوشی.
اوه، آره.
آره، نه، من تا حالا این کارو انجام ندادم.
واو.
تا حالا شده که من بگم یه بچه خوشگله ولی واضح بوده که بد ترکیبه.
آره.
تقریبا همیشه همینطوره.
تمام شد.
فیلم Mortdecai جمعه در سینما ها افتتاح میشه.
انگلیسی:
Title: Never Have I Ever.
Conversation text:
We’re gonna play a game.
It’s called Never Have I Ever.
And here’s how it works.
I’m gonna ask a series of questions.
Please pass these down.
Take one and pass it down.
And I’ll play along with you.
I’m gonna ask a question, and we will all answer I have or I have never.
And the first one is, Never ever have I been to a nude beach.
All right.
Okay, put it down.
Never ever have I been arrested.
Never ever have I gotten a tattoo that I regret.
Never ever have I joined the Mile High Club.
Never ever have I lied to get a job.
Oh, come on.
How would you lie.
I lie constantly to get a job.
Never ever have I gotten out of a speeding ticket by being a celebrity.
No.
Really? No.
Never ever have I forgotten the name of a date.
Like while you’re with them? I don’t understand that–Yeah, that’s difficult.
While you’re with them? While you’re with them? That would be really horrific.
Yeah.
No, I’ve never.
Yeah.
Never ever have I seen one of my ‘Mortdecai’ costars naked.
You’ve all seen each other naked.
Never ever have I lied on a talk show.
I don’t believe you.
I just don’t believe.
Never ever have I sexted.
Oh, yeah.
Yeah, no, I haven’t done that.
Wow.
Never ever have I said a baby was cute when it was obviously ugly.
Yeah.
Almost all the time.
That’s it.
Mortdecai opens in theaters Friday.
فارسی:
پس ما یک تور خواهیم داشت
که بتونم سلامت روانیم رو به دست بیارم مثل قبل درسته؟
آره که خیلی سریع بتونم برگردم. یک چیزیه که
همیشه برمیگرده. دقیقا!
ولی این برگشتن انگار با مانعی همراهه
ولی نشکن بودن مثل … مثل زخم های من میمونه
روح من فکر میکنم یه جورایی
میدونی شکسته شده بود
ولی الان برگشته و مثل قبل نیست
ولی در واقع فکر میکنم قوی تره
به این خاطر که اجازه میده اون لحظه ها دوباره ساخته بشه
و قدرتمند بشه از طریق ساختن یه چیز جدید
میشه اسمت رو به ما بگی و اینکه
چطور خودت رو توصیف میکنی
اوه فکر میکنم بخش اسم: هیلاری اَلن
چطور خودم رو توصیف میکنم، فکر میکنم … معمولا خودمو
کسی که خیلی زیاد خوره علم هستش توصیف میکنم
علم خیلی چیز باحالیه چون باعث میشه
شما کنجکاو باشید که برید همه جا های دنیا رو ببینید
اکی به غیر از دویدن خیلی زیاد
ولی من همچنین شیمی و فیزیولوژی تدریس میکنم
تو یه پیش دانشگاهی کوچیک
و من خیلی یهویی دویدن رو کشف کردم
درست تو این لحظه بود که من به یاد آوردم
مثل یه کلیک خوردن و من فقط احساس کردم که در آرامش هستم
و اینکه واقعا خودم بودم
اووه … گرفتیش اووه تو دستته
در واقع دلیل اصلی دویدن برای من اینه
که بتونم به فکر حشرات باشم در
در تمام کشور ها و مکان های مختلف آره خیلی شگفت آوره
تو ماه آگوست – آگوست کی؟ سال ۲۰۱۷ من در
فینال مسابقات نوعی از تور جهانی بودم
مثل دو ماراتون از سری ها Sky Running
و من در ترومسو نروژ بودم که
نقطه خیلی دوری در شمال نروژ هستش، در Arctic Circle هستش
به طور کلی مقداری ریزش سنگ بود اونجا
مقداری از سنگ از زیر پای من در رفت
و من در مجموع حدود ۴۵ متر به پایین افتادم
میدونی ۷ متر افتادم پرت شدم دوباره ۷ متر دیگه افتادم پرت شدم
من قشنگ یادم هستش که انگار قبول کرده بودم
که قراره بمیرم خیلی عجیب غریب بود
صدایی که تو سر من بودم وقتی داشتم پایین می افتادم
طوری بود که انگار داشتم تماشا میکردم که داره اتفاق میوفته
تا وقتی که دیگه فهمیدم نمرده ام
و من در بیمارستان بودم حدودا دو روز بعد
و در واقع مادرم اومد
آره برای همین منظورم اینه که خیلی شدت داشت یعنی من
تا حالا هیچ کدام از استخوان هام در زندگی نشکسته بود تا قبل از این لحظه
و من ۱۴ یا ۱۲ تا از استخوان هام شکسته شده بود میدونی
دو تا از اونها پشتم بود
که میتونم بگم خیلی بدجوری، خیلی صدمات سنگینی بود
ولی یادم میاد که دکتر ها به من میگفتن که
دیگه نمیتونم بدوم دوباره و این واقعا سخت بود
شنیدنش درست دو هفته بعد از این حادثه
به شکل های مختلفی من احساس میکنم که یه جورایی
دارم دوباره ریکاوری رو شروع میکنم
با این حال که نه ماه گذشته بود
من فقط میخواستم که خودم رو با غلت زدن برسونم اون بالا و بمیرم ولی این کارو نکردم
من آگاهانه این انتخاب رو انجام دادم که این کار رو نکنم
ولی این موضوع میتونه خیلی خسته کننده بشه
احساس میکردم که بخشی از من که قوی بود رو از دست دادم
و انگار یه چیزی بود که میتونستم بهش افتخار کنم
و اینکه دیگه نداشته باشمش باید یه جورایی میدونستم
این صفات دیگه رو من در خودم دارم که
به من اجازه میداد که بتونم برگردم دوباره
به اون نقطه ولی حتی به شکل رضایت بخش تری
قدرت چیزی نبود که من فکردم
نکته ای که میخوام بگم اینه که اصلا چیز تک بعدی نیست
اونقدر ساده نیست و فکر میکنم که
من هم قربانی اون شدم – مثل این میمونه که
خودم رو در یک بعد تعریف کنم … خیلی محدوده
یادم میاد اولین باری که تو مسیر دویدن کوهستانی رفتم دوباره که داشتم یه جورایی
گرم میکردم و میدویدم اینطوری بودم اوه خدا
این فوق العاده هستش یه جوری که فکر میکنم
برای همینه که این رو انقدر دوست دارم و انگار که اصلا مهم نیست که
اگر قرار باشه دوباره برگردم به مسابقه دادن و رقابت کردن
من این ترسم رو دارم که من رو به وسیله اتفاقی که افتاده یاد کنند
فکر میکنم بسیاری از مردم این انتظار رو نداشتن
از من که تا اینجا بیام منظورم اینه که
دکتر های لامصب قطعا فکر نمیکردن
درست موقعی که آسیب پذیر هستی و
اینکه انتخاب کنی بسیار خب من این احساس رو دارم
ولی میخوام ادامه بدم و این خیلی چیز قدرتمندی هستش
سلام. آآه من رو نگاه کن!
اکی. کافیه دیگه
انگلیسی:
so we’ll take a tour
to regain my sane as like before right?
yeah resilient. so one thing that will
always come back. exactly!
but it comes back seems to have foe
but anti-fragile is like… it’s like my scars
my spirit I think is like
it was you know broken
but now it’s back and it’s not the same
but in fact I think it’s stronger
because it’s let those instances like rebuild
and like reinforce by create something new
can you give us your name and
just how you describe yourself
oh I guess the name part: Hilary Allen
how I describe myself I think… I usually describe
myself as a pretty big science nerd
science is just so cool cuz it’s just make
you curious about to see this entire world
okay so besides you know running a lot um
but I also teach chemistry and physiology
and anatomy at a small college
and I just happened to discover running
it was just this moment where I remember
just clicked and I just felt like at peace
and just like it was really me
oh you got it ohh you have him
actually that’s like the real reason I run
so I can like think for the bugs in different
countries or places yeah it’s amazing
back in August – August what? 2017 I was at
the final race of my kind of World Tour
like ultra running Sky Running Series
and I was in Tromsø Norway which is
super far north in Norway, it’s in the Arctic Circle
basically there was some rock fall
some rocks gave way underneath my foot
and I fell in total 150 feet
you know fell 20 feet bounced fell 20 feet again bounced
I definitely remember like accepting
that I was gonna die it was a really weird
narrative in my head when I was falling
it was almost like I was watching it happen
when I finally realized that I wasn’t dead
and that I was in the hospital like two days later
and my mother actually came
yeah so I mean it was really intense I mean like
I’d never broken a bone in my life before this moment
I had broken 14 or 12 of them you know
two of which were at my back
like it was pretty they were pretty serious injuries
but I remember the doctors telling me that
I would never run again and that was really
intense to hear like two weeks after my accident
in many ways I feel like I’m kind of
starting my recovery over again
even though it’s been nine months
I just wanted like curl up and die but like I didn’t
I chose actively to not do that
but that can get really exhausting
I felt like I lost this part of me that was like strong
and like it was something I could like be proud of
and then to not have it anymore I had to kind of know that
I possessed these other attributes that
would allow me to kind of get back
to that point but in an even more fulfilling way
strength is not what I thought it was
my point is it’s not so one-dimensional
it’s not so simple and I think I fell
victim to that too – it’s like defining
myself in one aspect… it’s too narrow
I remember the first time I got on the trails again that kinda I was like doing
jogging and like running I was just like oh my gosh
like this is amazing like I think
this is why I love to do this like it doesn’t matter
if I’m gonna return to racing or competing
I’m afraid that I’ll be defined by what happened
I think many people didn’t expect
me to come this far I mean
heck the doctors definitely didn’t
right that’s literally being vulnerable and