کاربرد و معنی Take در زبان انگلیسی
take
معنی عادی این فعل «برداشتن، گرفتن، بردن» است.
[su_note note_color=”#046cde” text_color=”#ffffff” radius=”10″]سه شکل این فعل (مصدر، گذشته و اسم مفعول): take / took/ taken[/su_note]
در این درس چند نمونه از فعل های مرکب ساخته شده با take را مرور می کنیم. ابتدا چند مثال از خود فعل take را به تنهایی ببینید:
He wanted to take her hand.
می خواست دست او را بگیرد.
We found that all the seats were taken.
فهمیدیم که تمام صندلی ها گرفته یا پر شده است.
They decided to take a small house in the country.
آنها تصمیم گرفتند خانه ی کوچکی در روستا بگیرند (اجاره کنند).
He took an envelope from the table.
پاکتی از روی میز برداشت.
I’ll take you to your room.
تو را به اتاق ات خواهم برد.
افعال مرکب با فعل take
Take after
به کسی رفتن، خیلی شبیه پدر یا مادر بودن
He takes after his father.
او به پدرش رفته.
Take along
چیزی یا کسی را با خود جایی بردن
Mandy took some of her friends along.
مندی چند تا از دوستانش را با خود برد.
Take apart
جدا کردن، قطعات چیزی را جدا کردن
He took his laptop apart to see if he could fix its problem.
لپ تاپش را باز کرد (قطعات لپ تاپش را از هم جدا کرد) تا ببیند که آیا می تواند مشکل را حل کند.
Take away
چیزی را از کسی گرفتن
They will take my citizenship away.
آنها شهروندی من را از من خواهند گرفت.
In prison they took away his watch.
در زندان ساعت مچی او را از او گرفتند.
Take down
پایین آوردن، جمع کردن، یادداشت کردن
It’s time to take down the Christmas tree until next year.
وقتش است درخت کریسمس را تا سال بعد پایین بیاوریم (یا درخت کریسمس را جمع کنیم).
The police took down his answers to their question.
پلیس جواب های او به سوالاتشان را یادداشت کرد.
Take back
پس گرفتن (حرف)، پس بردن یک چیز، به یاد خاطره ی قدیمی انداختن
He took back his what he said.
حرفی که زد را پس گرفت.
I took the shirt back to the shop.
پیراهن را به مغازه دار پس دادم.
The picture took me back to my childhood.
آن تصویر من را به بچگی هایم برد (من را یاد بچگی هایم انداخت).
Take in
به کسی پناه یا جا دادن
He took him in when he was a child.
وقتی بچه بود به او پناه داد (یعنی اجازه داد در خانه اش بماند).
Last week I took in a kitten.
هفته ی قبل یک بچه گربه را پناه دادم.
Take off
بلند شدن هواپیما، در آوردن لباس یا عینک و اینها، جایی را ترک کردن
The plane was able to take off once the runway was clear.
وقتی باند فرودگاه خالی شد هواپیما توانست بلند شود.
When does the plane take off?
هواپیما چه ساعتی پرواز می کند؟
I was soaking wet, so I took off my clothes.
خیس آب بودم، بنابراین لباسهایم را در آوردم.
Sorry, I have to take off now. My parents will be worried.
ببخشید من دیگر باید بروم. پدر و مادرم نگران می شوند.
Take out
بیرون آوردن، بیرون بردن (مثلا برای شام)
The robber took out his gun and shot the guard in the bank.
سارق اسلحه اش را بیرون آورد و نگهبان داخل بانک را زد.
He took the onion out of the sandwich because he doesn’t like it.
او پیاز را از داخل ساندویچ بیورن آورد چون از آن خوشش نمی آید.
I took her out to dinner at a romantic restaurant.
او را برای شام بیرون به رستوران رومانتیکی بردم.
Take over
مدیریت چیزی یا جایی را به دست گرفتن
Fabio Capello has taken over as the new manager of the football team.
فابیو کاپلو مدیریت جدید تیم فوتبال را به عهده گرفته است (مدیر جدید تیم شده).
Take up
جا اشغال کردن یا گرفتن، سرگرمی یا ورزش یا کاری را شروع کردن
That sofa takes up a lot of space in the living room.
مبل جای زیادی در اتاق نشیمن را می گیرد.
He took up karate at a young age and is now an expert.
او در کودکی کاراته را شروع کرد و حالا یک خبره است.
be taken aback
شوکه شدن
I was taken aback by his behaviour.
از رفتارش شوکه شدم.
اصطلاحات خاص با فعل take
I took it out on her.
تلافی اش را سر او در آوردم.
I took him up on his proposal.
پیشنهاد خواستگاری او را قبول کردم.
take a break
استراحت کردن
take a look
نگاهی انداختن
take something slow
کاری را کند و آهسته انجام دادن
take care
مراقبت کردن
take time
وقت گرفتن
It took me 30 minute to pack my stuff.
نیم ساعت وقت برد تا وسایلم را بسته بندی کردم.
take an action
اقدامی کردن
take a nap
چرتی زدن
take a class
کلاسی را گرفتن یا رفتن
مثال ها:
And why not take up jogging?
و چرا دنبال جاگینگ (یک جور آهسته دویدن و پیاده روی) نمی روی؟
And why not take up jogging?
و چرا آهسته دویدن را شروع نمی کنی؟
You’ve got to take off your shoes.
باید کفش هایتان را در بیاورید.
‘Nice trick, honey! Now take off your coat.’
«کلک خوبی بود، عزیزم! حالا کاپشنت را در بیاور.»