کاربرد و معنی Get در زبان انگلیسی
get
از فعل های خیلی کلیدی و پر کاربرد و البته پر معنی انگلیسی.
[su_note note_color=”#046cde” text_color=”#ffffff” radius=”10″]معنی عادی این فعل «شدن، گرفتن، به دست آوردن، فهمیدن، برداشتن و …» است.[/su_note]
سه شکل این فعل (مصدر، گذشته و اسم مفعول):
get / got / got, gotten
توجه کنید اسم مفعل این فعل هم got است و هم gotten.
در این درس چند نمونه از فعل های مرکب ساخته شده با get را مرور می کنیم. ابتدا چند مثال را از خود فعل get به تنهایی ببینید:
I got better the next day.
روز بعد حالم بهتر شد.
I went to get my umbrella.
رفتم چترم را بردارم (یا بیاورم).
I got a letter from her.
نامه ای از او دریافت کردم.
I got a taxi to Baker Street.
تا خیابان بیکر تاکسی گرفتم.
What do you mean? I don’t get it.
منظورت چیست؟ من نمی فهمم.
She is getting into the car.
دارد سوار ماشینش می شود.
افعال مرکب با فعل get
get along (with)
با کسی ساختن
I don’t get along with my new roommate.
با هم خانه ای جدیدم نمی سازم.
get around
این طرف و آن طرف رفتن، زیاد سفر کردن، دور زدن قانون یا حل یک مشکل یا غالب آمدن بر چیزی، به کاری رسیدن
At the age of 85 Milly still gets around quite well.
میلی در 85 سالگی خیلی خوب سفر می رود (یا خوب می تواند راه برود، این طرف و آن طرف برود).
Spain last week and Germany this week – he gets around well!
هفته قبل اسپانیا و این هفته آلمان – او خوب سفر می کند!
My grandmother is finding it harder to get around these days.
این روزها مادربزرگم دارد متوجه می شود که این طرف و آن طرف رفتن برایش سخت شده.
There are many ways of getting around the tax rules!
راه های زیادی برای دور زدن قوانین مالیات وجود دارد!
get by
(از نظر مالی) موفق شدن، سر کردن
Sam doesn’t earn much, but we get by.
سم پول زیادی در نمی آورد، ولی خرجمان در می آید (با همان مقدار بدون مشکل کم سر می کنیم).
get on
سوار (وسیله نقلیه) شدن، با هم کنار آمدن و ساختن
Amy and I really get on well.
من و امی خیلی با هم می سازیم.
He got on his bicycle and rode down the street.
سوار دوچرخه اش شد و خیابان را پایین رفت.
get off
پیاده شدن از وسیله نقلیه
We got off at Oxford station.
در ایستگاه آکسفورد پیاده شدیم.
get through
تمام کردن چیزی، کمک به تمام کردن چیزی، با تلفن به کسی دسترسی پیدا کردن
I need these lessons to get me through my exam.
این درس ها را لازم دارم تا کمکم کند امتحانم را پاس کنم.
This is how I get through my days.
اینجوری روزهایم را سر (یا تحمل) می کنم.
get up
از رختخواب بیرون آمدن
He wakes up at 5.45 and gets up at 6.00 a.m. every morning.
او هر صبح ساعت 5.45 بیدار و ساعت 6 از رختخواب بیرون می آید.
get away with
قسر در رفتن، از زیر مجازات فرار کردن
I can’t believe you got away with cheating on that test!
باورم نمی شود در آن امتحان تقلب کردی و قسر در رفتی (گیر نیفتادی)!
get over
بهبود یافتن از چیزی یا مشکلی، رد شدن از یک مشکل، کنار آمدن با چیزی
Have you gotten over your cold yet?
سرما خوردگی ات خوب شده؟
It took a long time before I got over it.
خیلی طول کشید تا از آن مشکل رد شدم (آن مشکل را فراموش کردم).
get out
بیرون رفتن
get out of here!
از اینجا برو بیرون!
اصطلاحات خاص با فعل get
I’ll get rid of all these old newspapers.
خودم را از دست تمام این روزنامه ها خلاص می کنم (این روزنامه ها را دور می اندازم).
I’ll get the bill.
من حساب می کنم (من صورتحساب را پرداخت می کنم).
I don’t get it.
نمی فهمم (نمی گیرم).
It really gets me when my sister shows up late.
واقعا عصبانی می شوم وقتی خواهرم دیر پیدایش می شود.
مثال ها:
get on a bus, get off a bus
سوار اتوبوس شدن، از اتوبوس پیاده شدن
What have you got on the floor?
کف زمین چه داری؟ یا کف پوش خانه ات چیست؟
I don’t get on with my boss at all.
اصلا با رئیسم نمیسازم.
My family and I get along well.
من و خانواده ام خوب با هم کنار می آییم.