داستان های کوتاه انگلیسی

داستان انگلیسی دره خواب آلود

دره خواب آلود

واشنگتون اروینگ

لهجه آمریکایی

Chapter One

فصل یک

The Headless Horseman

سوار بی سر

Greensburgh is a village on the Hudson River. Near this village there is a silent valley called Sleepy Hollow. It is the quietest place in the world.

گرینزبرگ دهکده ای روی رودخانه هادسون است. نزدیک دهکده دره آرامی به نام دره خواب آلود است. آنجا ساکت ترین جای دنیا است.

The inhabitants are always a bit sleepy there. Some people say there are bizarre spirits in this valley.

آنجا ساکنین همیشه کمی خواب آلوده هستند. برخی از مردم می گویند ارواح مرموزی در این دره وجود دارند.

Others say there are strange voices in the air.

گروهی دیگر می گویند صداهای عجیبی در هوا وجود دارد.

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

The people of Greensburgh believe there is a ghost in Sleepy Hollow. It is the ghost of a headless man on a big horse.

مردم گرینزبرگ اعتقاد دارند که روحی در دره خواب آلود وجود دارد. آن، روح یک سوار بی سر روی اسبی بزرگ است.

Legend says it is the ghost of a soldier of the American Revolutionary War.

افسانه ها می گویند آن، روح یک سرباز از جنگ انقلاب آمریکا (جنگ استقلال آمریکا در سال 1775) است.

His body is buried in the cemetery near the church.

جنازه اش در گورستان نزدیک کلیسا دفن شده است.

Every night he rides his horse and looks for his head. He rides in the valley, near the river, in the forest and on the roads.

هر شب او اسبش را می راند و دنبال سرش می گردد. او در دره، نزدیک رودخانه، در جنگل و در جاده ها اسب سواری می کند.

He always returns to the cemetery before daylight. Everyone calls him the Headless Horseman of Sleepy Hollow.

او همیشه قبل از روشن شدن هوا به گورستان بر می گردد. همه او را سوار بی سر درہ خواب آلود می نامند.

Chapter Two

فصل دو

Ichabod Crane

ایکباد کرین

Ichabod Crane lives in Sleepy Hollow. He is a school teacher and comes from the state of Connecticut.

ایکباد کرین در دره خواب آلود زندگی می کند. او معلم مدرسه است و اهل ایالت کنتیکت است.

He is tall and very thin. His legs and arms are very long. His feet are very big.

او بلند و خیلی لاغر است. ران ها و بازوانش خیلی بلند است. پاهایش خیلی بزرگ است.

His head is small with big ears, green eyes and a long nose.

سرش کوچک با گوش های بزرگ، چشمان سبز و دماغش دراز است.

His clothes are always too big for him. Ichabod is always hungry and loves to eat.

لباس هایش همیشه برایش خیلی بزرگ هستند. ایكباد همیشه گرسنه است و خوردن را دوست دارد.

 

. کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

Ichabod is a good but strict teacher. His school is in the middle of the country. It has only one big room for all the pupils.

ایکباد معلمی خوب ولی سخت گیر است. مدرسه اش وسط روستاست. تنها یک اتاق بزرگ برای تمام شاگردان دارد.

After school Ichabod plays ball with the older boys and on his free afternoons he walks home with some of the younger ones.

بعد از مدرسه ایکباد با بچه های بزرگتر توپ بازی می کند و بعد از ظهرهایی که آزاد (یا بیکار) است با چند تا از کوچکترها تا خانه قدم می زند.

He always chooses the boys with pretty sisters or generous mothers.

او همیشه پسرانی که خواهرانی زیبا و مادرانی دست و دلباز دارند را انتخاب می کند.

Ichabod does not have much money, so every week he lives with a different family.

ایکباد ثروت زیادی ندارد، بنابراین هر هفته با یک خانواده زندگی می کند.

He eats and sleeps at their house and keeps them company. When he changes family he puts all his things in a big handkerchief and carries it with him.

او در خانه های آن  ها می خورد و می خوابد و با آن ها معاشرت می کند. وقتی به سراغ خانواده دیگری می رود تمام وسایلش را داخل دستمال (یا بقچه ای) می گذارد و آن را با خودش حمل می کند.

The farmers like him because he helps them with their work and the mothers like him because he plays with the small children.

کشاورزها او را دوست دارند چون او در کارها به آن ها کمک می کند و مادران او را دوست دارند چون با بچه های کوچک بازی می کند.

Ichabod also teaches singing. On Sundays he is the director of the church choir. He is very proud of this.

ایکباد آواز خواندن هم درس می دهد. یکشنبه ها او هدایت کننده گروه کر کلیسا است. او خیلی به این افتخار می کند.

The school teacher is an important person among farmers and their families.

معلم مدرسه در میان کشاورزان و خانواده هایشان آدم مهمی است.

Everyone respects him because he is educated and the women consider him a gentleman.

همه به او احترام می گذارند چون تحصیل کرده است و زن ها او را آقامنش می دانند.

Ichabod likes gossiping and being the center of attention. He also likes eating all the good food the women prepare for him.

ایکباد غیبت کردن و شایعه پراکنی و مرکز توجه بودن را دوست دارد. او خوردن تمام غذاهای خوبی که زن ها برایش مهیا می کنند را نیز دوست دارد.

Ichabod loves reading books. One of his favourite books is History of New England Witchcraft. Ichabod believes the stories in this book.

ایکباد عاشق کتاب خواندن است. یکی از کتاب های محبوبش تاریخچه جادوگری در انگلستان است. ایكباد داستان های این کتاب را باور دارد.

They are about ghosts and witches. During the winter Ichabod often visits the old women.

داستان ها درباره ارواح و جادوگرها است. در زمستان ایکباد اغلب به دیدن پیرزن ها می رود.

They tell him terrible stories about ghosts, haunted houses, haunted trees and the headless horseman.

آن ها داستان های ترسناکی درباره ارواح، خانه های جن زده، درختان جنی و سوار بی سر برایش تعریف می کنند.

When he returns home at night the sounds of the forest scare him. He thinks there are ghosts everywhere.

وقتی شب هنگام به خانه بر می گردد سر و صدای جنگل او را می ترساند. او فکر می کند همه جا روح است.

So he sings church songs. Ichabod always sings these songs when he is afraid.

بنابراین او سرودهای کلیسا را می خواند. ایكباد همیشه وقتی می ترسد این سرودها را می خواند.

این داستان در ادامه دارد ، برای مطالعه ادامه نیاز هست اشتراک سایت را تهیه کنید.

[restrict subscription=1]

Chapter Three

فصل سه

Katrina Van Tassel

كاترینا وان تاسل

Katrina Van Tassel is one of Ichabod’s singing students. She is the daughter of a rich farmer. She is eighteen years old and is very beautiful.

كاترينا وان تاسل یکی از دانش آموزان آوازخوان ایکباد است. او دختر یک کشاورز ثروتمند است. هجده سال دارد و خیلی زیباست.

She has rosy cheeks and a lovely smile. She always wears pretty clothes.

او گونه های گلگون و لبخندی دوست داشتنی دارد. او همیشه لباس های زیبا می پوشد.

Katrina’s father has a big home with beautiful furniture.

پدر کاترینا خانه ای بزرگ با مبلمان و وسایل زیبا دارد.

He also has a fine farm, many animals and lots of good food. Ichabod likes her father’s riches.

او یک مزرعه ی خوب، تعداد زیادی حیوان و مقدار زیادی غذای با کیفیت دارد. ایكباد از ثروت پدر او خوشش می آید.

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

He also likes Katrina very much and wants to marry her.

او کاترینا را هم دوست دارد و می خواهد با او ازدواج کند.

“Oh, how I like Katrina!” he thinks. “How can I win her heart?”

او فکر می کند «وای، چقدر کاترینا را دوست دارم! چطور می توانم فاتح قلبش شوم؟»

Katrina has many admirers. They often visit the Van Tassel house.

كاترينا تحسین کننده های زیادی دارد. آن ها اغلب به خانه وان تاسل سر می زنند.

Who does Katrina like? No one knows. One day she is nice to one young man and next day she is nice to another.

کاترینا کی را دوست دارد؟ هیچ کس نمی داند. یک روز او با یک مرد جوان گرم می گیرد و روز دیگر با دیگری.

Brom Bones is the hero of Sleepy Hollow because he is tall, strong and handsome.

برام بونز قهرمان درہ خواب آلود است چون بلند قد، نیرومند و خوش هیکل است.

He has broad shoulders. He is a bit rough but always cheerful.

شانه های پهنی دارد. کمی خشن ولی همیشه بشاش است.

He is an excellent horseback rider and a courageous fighter. Everyone likes Brom but sometimes he is mischievous and plays tricks.

او سوارکاری ماهر و جنگجویی دلیر است. همه برام را دوست دارند ولی او گاهی شیطنت می کند و سر به سر (مردم) می گذارد (یا مردم را فریب می دهد).

He is Ichabod’s big rival. Brom often visits the Van Tassel house and courts Katrina.

او رقیب بزرگ ایکباد است. برام اغلب به خانه وان تاسل سر می زند و با کاترینا صحبت های عاشقانه می کند.

When his horse is outside the Van Tassel house, other admirers stay away.

وقتی اسبش بیرون خانه وان تاسل است، دیگر تحسین کننده ها (یا دوست داران) کاترینا دور می مانند.

Ichabod also visits Katrina often because he is her singing teacher. He and Katrina sit together under the big tree singing and talking.

ایکباد هم اغلب به كاترينا سر می زند چون او معلم آواز کاترینا است. او و کاترینا با هم زیر درخت بزرگ می نشینند، آواز می خوانند و صحبت می کنند.

Or they walk together along the river in the evenings. Ichabod slowly wins Katrina’s heart.

یا غروب ها در امتداد رودخانه قدم می زنند. ایكباد آهسته آهسته فاتح قلب کاترینا می شود.

Brom is very angry because he wants to marry beautiful Katrina.

برام خیلی عصبانی است چون او می خواهد با کاتریناِ زیبا ازدواج کند.

He decides to fight Ichabod. But Ichabod doesn’t want to. “Brom is big and strong. I cannot fight him and win,” Ichabod thinks.

او تصمیم می گیرد با ایكباد مبارزه کند. ولی ایکباد نمی خواهد (مبارزه کند). ایکباد فکر می کند «برام بزرگ و نیرومند است. نمی توانم با او مبارزه کنم و پیروز شوم.»

Brom tries to make Ichabod angry.

برام سعی می کند ایکباد را عصبانی کند.

One night he goes into his school and he throws the tables and chairs about.

یک شب او داخل مدرسه می شود و میز و صندلی ها را به هم می ریزد.

The next day Ichabod goes to school and says, “Oh, no! This is where the witches meet at night!”

روز بعد ایکباد به مدرسه می رود و می گوید «اوه، نه! اینجا جایی است که جادوگرها در شب دیدار می کنند!»

Brom is very mischievous and teaches his dog to make terrible noises. Then he tells Katrina, “Listen to my dog. His singing teacher is Ichabod Crane!”.

برام خیلی بدجنس است و به سگش یاد می دهد صداهای زشت و ترسناک در بیاورد. بعد به كاترينا می گوید «به سگم گوش کن. معلم آوازش ایکباد کرین است!»

But nothing can make Ichabod fight, so Brom is furious with him. “I must find another way,” Brom thinks.

ولی هیچ چیز نمی تواند ایکباد را به مبارزه وادار کند، بنابراین برام از دست او خشمگین می شود. او فکر می کند «باید راه دیگری پیدا کنم.»

Chapter Four

فصل چهار

The Invitation

دعوت نامه

One autumn afternoon Ichabod is teaching at school. A messager brings him a letter.

یک بعد از ظهر پاییزی ایکباد در مدرسه مشغول تدریس است. یک پیام رسان نامه ای برای او می آورد.

It is an invitation to dinner at the Van Tassels’ house. Ichabod is happy and excited.

دعوت نامه ای برای شام در خانه وان تاسل است. ایكباد خوشحال و هیجان زده است.

His pupils are happy too because they finish school early.

شاگردانش هم خوشحالند چون مدرسه را زودتر تمام می کنند.

He puts on his best clothes: an old dark suit. Then he looks at himself in a broken mirror.

او بهترین لباسش را می پوشد: یک لباس سیاه کهنه. بعد در آینه ی شکسته به خودش نگاه می کند.

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

“I want to be handsome for Katrina,” he thinks. “This is an important occasion for me.”

او فکر می کند «می خواهم برای کاترینا خوش تیپ باشم. این برای من مناسبت مهمی است.»

Ichabod is staying at Van Ripper’s farm this week. So, after school, Ichabod returns to the farm and asks Van Ripper, “Can I use your horse this evening?”

ایکباد این هفته در مزرعه وان ریپر اقامت دارد. بنابراین، بعد از مدرسه، به مزرعه بر می گردد و از وان ریپر می پرسد «می توانم امروز عصر از اسب تان استفاده کنم؟»

“Yes, you can use Gunpowder. He is old now and not very handsome. He has only one eye. But he is still a very good horse,” says Van Ripper.

وان ریپر می گوید «بله، می توانی از باروت (اسم اسبش) استفاده کنی. الان پیر است و چندان خوش هیکل نیست. تنها یک چشم دارد. ولی هنوز اسب خیلی خوبی است.»

“Thank you, Mr Van Ripper,” says Ichabod. He looks at Gunpowder and thinks, “He is certainly an old horse, but he is better than nothing.”

ایکباد می گوید «ممنون، آقای وان ریپر.» او به باروت نگاه می کند و می اندیشد «قطعا اسب پیری است، ولی از هیچی بهتر است.»

Then he looks carefully into Gunpowder’s only eye and thinks, “I see the devil in his eye! He is still a lively horse.”

بعد به دقت به تنها چشم باروت نگاه می کند و فکر می کند «شیطان را در چشمش می بینم! هنوز اسب سرزنده ای است.»

Ichabod and Gunpowder look funny together: Ichabod in his old suit and Gunpowder with his one eye.

ایکباد و باروت با هم بامزه و خنده دار به نظر می رسند: ایکباد با لباس کهنه اش و باروت با تک چشمش.

They leave Van Ripper’s farm, cross the forest and ride along the Hudson River.

آن ها مزرعه وان ریپر را ترک می کنند، از جنگل عبور می کنند و در امتداد رودخانه هادسون پیش می روند.

Autumn is a beautiful season in sleepy Hollow. There are many different colors: green, red, yellow, orange, purple and brown.

پاییز در دره خواب آلود فصل زیبایی است. رنگ های مختلفی وجود دارد: سبز، قرمز، زرد، نارنجی، ارغوانی و قهوه ای.

It is sunset and the sky is the color of gold.

غروب است و آسمان رنگ طلا.

Along the road Ichabod sees orange pumpkins and apple trees. All he can think about are the delicious pies and cakes.

در امتداد جاده ایکباد کدو تنبل های نارنجی و درختان سیب می بیند. تنها چیزی که او می تواند به آن فکر کند پای ها و کیک های خوشمزه است.

پیشنهاد ما:  داستان انگلیسی علاالدین

Ichabod finally arrives at the Van Tassel’s house. All the farmers are there with their families.

ایکباد سرانجام به خانه وان تاسل می رسد. تمام کشاورزان با خانواده هایشان آنجا هستند.

They are wearing their best clothes. Everyone is talking and Laughing. It is a happy evening. Brom is there too.

آن ها بهترین لباس هایشان را پوشیده اند. همه دارند حرف می زنند و می خندند. غروب شادی است. برام هم آنجاست.

Everyone admires his horse, Daredevil. Daredevil is a big, black horse. Only Brom can ride him because he is a dangerous animal. Brom is very proud of Daredevil.

همه، دِردِوِل، اسب او را تحسین می کنند. دِردِوِل اسب سیاه بزرگی است. تنها برام می تواند آن را براند چون او جانور خطرناکی است. برام خیلی به دِردِوِل افتخار میکند.

Ichabod is delighted when he sees the delicious food on the Van Tassel’s table. His big eyes move from one dish to the next.

ایکباد وقتی غذای خوشمزه روی میز وان تاسل را می بیند خوشحال می شود. چشمان درشتش از ظرفی به ظرف دیگر حرکت می کند.

There are all kinds of cakes: sweet cakes, ginger cakes and honey cakes. There are also pies, meat, fish, chicken, vegetables, fruit and lots of milk.

همه جور کیکی آنجا هست: کیک شیرین، کیک زنجبیلی و کیک عسلی. همینطور پای، گوشت، ماهی، جوجه، سبزیجات، میوه و کلی شیر.

“This is a royal banquet!” he thinks. “When I marry Katrina I can have all this food, this beautiful home and lots of money. I can laugh at Van Ripper and his old horse. I can laugh at everyone.”

او فکر می کند «این یک ضیافت شاهانه است. وقتی با کاترینا ازدواج کنم می توانم تمام این غذا، این خانه زیبا و ثروت زیادی داشته باشم. می توانم به وان ریپر و اسب پیرش بخندم. می توانم به همه بخندم.»

Ichabod eats and drinks and is very happy.

ایکباد می خورد و می نوشد و خیلی شاد است.

Chapter Five

فصل پنج

The Ghost Of Sleepy Hollow

روح دره خواب آلود

After dinner a small orchestra plays music. Ichabod dances with Katrina.

بعد از شام یک ارکستر کوچک موسیقی می نوازد. ایكباد با کاترینا می رقصد.

He says sweet things to her. Katrina smiles at Ichabod and he smiles at her. Brom isn’t dancing. He is sitting in a corner.

ایکباد حرف های شیرینی به کاترینا می گوید. کاترینا به ایکباد و ایکباد به کاترینا لبخند می زند. برام نمی رقصد. او گوشه ای نشسته است.

He is watching Katrina and Ichabod. He is angry and jealous. “Ichabod is a good dancer but I can’t dance. What can I do to win Katrina?”

او کاترینا و ایکباد را تماشا می کند. عصبانی است و حسودی اش می شود. «ایکباد رقاص خوبی است ولی من نمی توانم برقصم. چه کار می توانم بکنم که کاترینا را به دست بیاورم؟»

After the dance everyone goes outside and sits under the trees. They talk about the American Revolutionary War.

بعد از رقص همه بیرون می روند و زیر درخت می نشینند. آن ها درباره جنگ انقلاب آمریکا صحبت می کنند.

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

“When I look at the river I remember the battles between the British and the Americans. I fought alone against the British with my small sword!” says an old farmer.

کشاورز پیری می گوید «وقتی به رودخانه نگاه می کنم یاد نبردهای بین بریتانیایی ها و آمریکایی ها می افتم. من تنهایی با شمشیر کوچکم علیه بریتانیایی ها جنگیدم!»

A young farmer says, “When the British saw my new musket they ran away!”

کشاورز جوانی می گوید «وقتی بریتانیایی ها تفنگ من را دیدند در رفتند!»

“We are all heroes of the American Revolutionary War,” says another man. They also talk about ghosts.

مرد دیگری می گوید «همه ما قهرمان های جنگ انقلاب آمریکا هستیم.» آن ها درباره ارواح هم حرف می زنند.

“River Rock is haunted. There’s the ghost of a woman in white. I always see her ghost before a storm. She’s scary!” says a young woman.

زن جوانی می گوید «ریور راک روح زده است. روح زن سفیدپوشی آنجاست. همیشه قبل از طوفان روحش را می بینم. ترسناک است!»

“When I pass by the big tree near the church I hear terrible cries. It’s the ghost of Major Andre,” says a boy.

پسری می گوید «وقتی از کنار درخت بزرگ نزدیک کلیسا عبور می کنم فریادهای ترسناکی می شنوم. صدایِ روحِ سرهنگ آندره است.»

“The Headless Horseman is the most horrible. He gallops on his big black horse and follows you. Sometimes he takes you away! When there is a full moon you can see him clearly!” says a tall man.

مرد بلند قدی می گوید «سوار بی سر از همه ترسناک تر است. او سوار بر اسب سیاه بزرگش می تازد و آدم را تعقیب می کند. گاهی آدم را با خودش می برد (این نوع استفاده از ضمیر you، معمولا در فارسی «آدم» ترجمه می شود نه «شما»)! وقتی ماه کامل است آدم می تواند او را روشن و واضح ببینید!»

Ichabod listens to these stories and believes them.

ایکباد به این داستان ها گوش می دهد و آن ها را باور می کند.

Soon the farmers and their families start going home. Ichabod wants to stay and talk to Katrina. “This is the right moment. I must ask Katrina to marry me,” he thinks.

به زودی کشاورزها و خانواده هایشان راه می افتند که به خانه بروند. ایكباد می خواهد بماند و با کاترینا صحبت کند. او فکر می کند «الان وقت مناسبی است. باید از کاترینا بخواهم با من ازدواج کند.»

No man knows what happens between Katrina and Ichabod. But he is very sad when he leaves the Van Tassel house. Does Katrina prefer Brom?

هیچ کس نمی داند چه اتفاقی بین ایکباد و کاترینا رخ می دهد. ولی وقتی ایکباد خانه وان تاسل را ترک می کند غمگین است. آیا كاترينا برام را ترجیح داده؟

Ichabod gets on Gunpowder and starts riding to Van Ripper’s farm. It is a very dark night. Clouds cover the stars.

ایکباد سوار باروت می شود و به سوی مزرعه وان ریپر به راه می افتد. شب خیلی تاریکی است. ابرها ستاره ها را پوشانده اند.

Ichabod thinks about the ghosts of Sleepy Hollow. He hears a strange noise in the forest.

ایکباد به ارواح دره خواب آلود فکر می کند. او صدای مرموزی از جنگل می شنود.

Is it the voice of a ghost or is it the wind? Something is moving in the sky. Is it a witch? Is it the ghost of the woman in white?

این صدای یک روح است یا باد؟ چیزی دارد در آسمان حرکت می کند. جادوگر است؟ روح آن زن سفیدپوش است؟

“What a mysterious night!” Ichabod thinks.

ایکباد فکر می کند «چه شب اسرارآمیزی!»

He is lonely and sad. He rides very quickly. He comes to a brook with a small bridge.

او تنها و غمگین است. به سرعت می راند. به نهری با پلی کوچک می رسد.

It is very difficult to cross the bridge. On the other side the brook Ichabod sees some enormous trees. It is dark and he is afraid.

رد شدن از پل خیلی سخت است. طرف دیگر نهر ایکباد چند درخت غول پیکر می بیند. هوا تاریک است و او ترسیده.

“Major Andre’s ghost lives here,” he thinks. “I must cross this bridge quickly.”

او فکر می کند «روح سرهنگ آندره اینجا زندگی می کند. باید سریع از پل رد شوم.»

Ichabod kicks Gunpowder and says, “Come on, Gunpowder. Cross the bridge quickly.” But the old horse does not move.

ایکباد لگدی به باروت می زند و می گوید «بجنب، باروت. سریع از پل رد شو.» ولی اسب پیر تکان نمی خورد.

Ichabod kicks Gunpowder again and again. Finally the horse moves but then he stops suddenly. Ichabod nearly falls off. He is very nervous.

ایکباد دوباره و دوباره به باروت لگد می زند. سرانجام اسب حرکت می کند ولی یکدفعه می ایستد. ایكباد نزدیک است پایین بیفتد. او خیلی مضطرب می شود.

“What is happening to me tonight?” he thinks.

او فکر می کند «امشب چه اتفاقی دارد سرم می آید؟»

Then he hears a strange sound on the other side of the brook. In the shadow of the trees he sees something big and black.

بعد از طرف دیگر نهر صدای مرموزی می شنود. در سایه درخت ها چیزی بزرگ و سیاه می بیند.

“Oh, no, something is waiting for me. It isn’t moving. It is waiting for me. I cannot go back. What must I do?” he thinks.

او فکر می کند «اوه، نه، چیزی منتظر من است. تکان نمی خورد. منتظر من است. نمی توانم برگردم. چه کار باید بکنم؟»

His heart is beating fast. His hair is standing up. His mouth is dry and his hands are very cold.

قلبش تند می زند. موهایش سیخ ایستاده. دهانش خشک شده و دستانش خیلی سرد است.

“Who are you?” Ichabod asks. There is no answer.

ایکباد می پرسد «تو کی هستی؟» جوابی نمی آید.

“Who are you?” he asks again.

دوباره می پرسد «تو کی هستی؟»

His teeth are chattering. There is still no answer. Ichabod closes his eyes and starts singing a church song.

دندان هایش دارد به هم می خورد. هنوز جوابی نیامده. ایکباد چشمانش را می بندد و شروع به خواندن یک سرود کلیسا می کند.

At that moment the big, black thing moves again.

در آن لحظه آن چيز سیاه بزرگ دوباره تکان می خورد.

It jumps out into the road and Ichabod opens his eyes. The night is dark but he can see a horseman on a big, black horse.

آن چيز به درون جاده می پرد و ایكباد چشمانش را باز می کند. شب تاریک است ولی او می تواند سواری بر روی اسبی بزرگ و سیاه را ببیند.

Chapter Six

فصل شش

The Night Ride

سواری شبانه

Ichabod forces the horse to gallop. The horseman follows him. Ichabod thinks about the horrible stories of the Headless Horseman.

ایکباد اسبش را به تاخت در می آورد. سوار او را تعقیب می کند. ایکباد به داستان های ترسناک سوار بی سر فكر می کند.

Gunpowder gallops fast but the horseman gallops fast too. Ichabod wants to sing a church song but his mouth is dry.

باروت به سرعت می تازد ولی سوار هم سریع می تازد. ایکباد می خواهد یک سرود کلیسا بخواند ولی دهانش خیلی خشک است.

They gallop up a hill. Against the night sky Ichabod sees the horseman. He is headless! He is carrying his head on his saddle.

آن ها به تاخت تپه ای را بالا می روند. ایكباد، سوار را در برابر (یا بر سینه) آسمان شب می بیند. او سر ندارد! او سرش را در زینش حمل می کند.

Ichabod is terrified. He hits Gunpowder again and again.

ایکباد وحشت کرده است. او دوباره و دوباره به باورت ضربه می زند.

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

He wants the old horse to gallop fast. But the headless Horseman follows him with his big, black horse.

او می خواهد اسب پیر تندتر بتازد. ولی سوار بی سر با اسب سیاه بزرگش او را دنبال می کند.

The road to Van Ripper’s farm is on the left. But Gunpowder turns right. This road goes to the church bridge and the church cemetery.

جاده ی مزرعه وان ریپر سمت چپ است. ولی باروت به راست می پیچد. این جاده به پل و گورستان کلیسا می رود.

Ichabod and Gunpowder gallop down the hill. Suddenly Ichabod’s saddle falls off, but the horse does not stop.

ایکباد و باروت به تاخت تپه را پایین می آیند. ناگهان زین ایکباد می افتد، ولی اسب توقف نمی کند.

“Oh, no!” thinks Ichabod.” That is Van Ripper’s best saddle!” Ichabod clasps Gunpowder’s neck.

ایکباد فکر می کند «وای، نه! این بهترین زین وان ریپر بود!» ایکباد گردن باروت را می چسبد.

He tries to stay on the horse. The Headless Horseman is behind him. Ichabod is very scared. His teeth are chattering.

او سعی می کند سوار اسب بماند. سوار بی سر پشت سرش است. ایكباد خیلی ترسیده. دندان هایش دارد بهم می خورد.

“The church bridge is near here,” he thinks. “Ghosts usually disappear after the church bridge. I must cross the bridge, then I am safe!”

او فکر میکند «پل کلیسا همین نزدیکی است. ارواح معمولا بعد از پل کلیسا ناپدید می شوند. باید از پل عبور کنم، آن وقت در امان خواهم بود!»

Ichabod and Gunpowder gallop across the church bridge.

ایکباد و باروت به آن طرف پل می تازند.

Ichabod looks back and the Headless Horseman is still there! He has a big round object in his hands. He throws it at Ichabod.

ایکباد پشت سرش را نگاه می کند و سوار بی سر هنوز آنجاست! او چیز بزرگ گردی در دست دارد. آن را به سوی ایکباد پرت می کند.

“It’s his head!” cries Ichabod. The big head hits Ichabod and there is a loud thud. Ichabod falls to the ground and Gunpowder gallops away.

ایکباد فریاد می زند «این سرش است!» سر بزرگ به ایکباد برخورد می کند و صدای بزرگی بلند می شود. ایكباد روی زمین می افتد و باروت چهارنعل دور می شود.

The next morning Gunpowder arrives at Van Ripper’s farm but Ichabod isn’t there for breakfast.

صبح روز بعد باروت به مزرعه وان ریپر می رسد ولی ایکباد برای صبحانه آنجا نیست.

Ichabod isn’t at school and he isn’t at Van Ripper’s farm. “Where is Ichabod ,” asks Van Ripper, “and where is my best saddle?”

ایکباد نه در مدرسه است و نه در مزرعه وان ریپر. وان ریپر می پرسد «ایکباد کجاست و بهترین زینم کجاست؟»

Van Ripper and his friends look for Ichabod everywhere. They find the saddle on the road near the church.

وان ریپر و دوستانش همه جا را به دنبال ایکباد جستجو  می کنند. آن ها زین را در جاده نزدیک کلیسا می یابند.

They find Ichabod’s hat and a broken pumpkin near the river. But they can’t find Ichabod’s body.

آن ها کلاه ایکباد و یک کدو تنبل خرد شده را نزدیک رودخانه می یابند. ولی نمی توانند جنازه ایکباد را بیابند.

“It’s the Headless Horseman. Poor Ichabod Crane!” says Van Ripper.

وان ریپر می گوید «این کار سوار بی سر است. ایكباد کرین بیچاره!»

“Yes, it’s the Headless Horseman. Oh poor Ichabod!” say his friends.

دوستانش می گویند «بله، کار سوار بی سر است. وای ایکباد بیچاره!»

Years later an old farmer returning from New York says to the people of Sleepy Hollow, “Ichabod Crane is alive and well! Now he is a Congressman. He left Sleepy Hollow because Katrina wanted to marry Brom Bones.”

سال ها بعد یک کشاورز پیر که به نیویورک بر می گردد به مردم دره خواب آلود می گوید «ایکباد کرین زنده و سالم است. حالا او نماینده مجلس است. او دره خواب آلود را ترک کرد چون کاترینا می خواست با برام بونز ازدواج کند.»

Katrina hearing this asks her husband Brom, “What do you know about Ichabod Crane and pumpkin?”

کاترینا با شنیدن این از شوهرش برام می پرسد «درباره ایکباد کرین و کدو تنبل چه می دانی؟»

Brom laughs loudly.

برام بلند می خندد.

At sleepy Hollow people say that only Brom knows the true story of Ichabod Crane and the Headless Horseman. It is Brom’s secret.

در دره خواب آلود مردم می گویند که فقط برام داستان واقعی ایکباد کرین و سوار بی سر را می داند. این راز برام است.

Now, on winter evenings the old women tell the terrible story of Ichabod Crane and the Headless Horseman.

حالا، در عصرهای زمستانی پیرزن ها داستان ترسناک ایکباد کرین و سوار بی سر را تعریف می کنند.

داستان های کوتاه انگلیسی

این آموزش ها ممکنه برایتان مفید باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *