درس 2: داستان های شخصی
با صحبت کردن در مورد خاطرهها و داستانهای شخصیتان، میتوانید تواناییهای صحبت کردن، توصیف و انتقال احساسات خود را بهبود دهید. همچنین، این تمرین به شما کمک می کند افتخارات و تجربیات شخصیتان را با دیگران به اشتراک بگذارید و ارتباطات معنادارتری برقرار کنید.
Ruben: Hi, Diana. How are you?
Diana: I’m fine. Guess what!
Ruben: What?
Diana: Do you remember Joe from our photography class?
Ruben: joe? Oh, yeah. Is he OK?
Diana: Oh, he’s fine. It’s just that he got into film school in Los Angeles. He’s wants to be a director.
Ruben: Really? Good for him.
Diana: Yeah. I hear he really likes it.
Ruben: That’s fantastic!
Diana: Yeah. Hey, I need to get going. I’m late for work.
Ruben: Oh, OK. I’ll call you later.
روبن: سلام دیانا. چطور هستید؟
دیانا: من خوبم. حدس بزن چی شده!
روبن: چی؟
دایانا: جو را از کلاس عکاسی ما به یاد دارید؟
روبن: جو؟ اوه، آره ایا او حالش خوب است؟
دیانا: اوه، او خوب است. فقط این است که او وارد مدرسه فیلم در لس آنجلس شد. او می خواهد کارگردان شود.
روبن: واقعا؟ برای او خوب است.
دیانا: آره. من شنیدم که او واقعاً آن را دوست دارد.
روبن: این فوق العاده است!
دیانا: آره. هی باید برم. برای سرکار دیر کردم.
روبن: اوه، باشه. بعدا با شما تماس می گیرم.
David: … and that’s what was on the floor!
Jim: Yuck! That story was disgusting!
Paul: Well, listen to this. I was watching a movie at home one night when I heard a strange noise outside the window.
David: What did you do?
Paul: I was really frightened! I was watching a horror movie, and I was sitting in the dark. Anyway, I walked to the window, opened the curtains, and saw a face!
Jim: No way! That’s frightening!
Paul: Not really. It was just my roommate.
David: Your roommate?
Paul: Yeah. Unfortunately, he lost his key and couldn’t get in the house. He was really embarrassed!
دیوید: … و این چیزی است که روی زمین بود!
جیم: آخه! این داستان افتضاح بود!
پل: خب، به این گوش کن. یک شب در خانه مشغول تماشای فیلم بودم که صدای عجیبی از بیرون پنجره شنیدم.
دیوید: چیکار کردی؟
پل: من واقعا ترسیده بودم! داشتم یک فیلم ترسناک می دیدم و در تاریکی نشسته بودم. به هر حال به سمت پنجره رفتم و پرده ها را باز کردم و چهره ای را دیدم!
جیم: به هیچ وجه! این ترسناک است!
پل: نه واقعا. فقط هم اتاقی من بود.
دیوید: هم اتاقی شما؟
پل: آره. متاسفانه کلیدش گم شد و نتوانست وارد خانه شود. واقعا خجالت کشید!
تمرین
A- Listen to the conversation between Nina and David about their friend Becky. Circle the correct answer to complete each sentence.
1- Becky was lifting weights at home / at David’s home / at the gym last night.
2- When Becky woke up this morning, she couldn’t text / walk / move her shoulder.
3- Becky is at home / at the hospital / at the airport now.
4- Becky will spend this week in the hospital / in Toronto / at home.
پاسخنامه
A
1- at the gym
2- walk
3- at the hospital
4- at home