داستان های کوتاه انگلیسی

داستان انگلیسی هزار دلار

هزار دلار

اُ. هنری

داستان کوتاه و فوق العاده «هزار دلار» از اُ. هنری.

One Thousand Dollars

هزار دلار

“One thousand dollars,” repeated Lawyer Tolman. “And here is the money.” His voice was formal and distant.

تولمنِ وکیل تکرار کرد «هزار دلار. و بفرمایید این هم پول.» صدایش رسمی و غیرصمیمی بود.

Young Gillian laughed as he touched the small package of money.

گیلیانِ جوان وقتی بسته کوچک پول را لمس کرد خندید.

“It’s such an awkward amount,” he said to the lawyer. “With ten thousand dollars you can really have fun. Even fifty dollars are less of a problem.”

او به وکیل گفت «چه مبلغ ناجوری. با ده هزار دلار آدم می تواند خوش بگذراند. حتی پنجاه دلار، کمتر مشکل دارد.»

“You heard your uncle’s will,” continued Lawyer Tolman. “Did you listen carefully?”

تولمنِ وکیل ادامه داد «وصیت نامه ی عمویتان را شنیدید. به دقت گوش دادید؟»

 

کلمه های سخت را با کلیک روی آن ها به جعبه لایتنر اضافه کنید تا هایلایت شده نمایش داده شوند

 

“Remember that you must tell us exactly how you spend the $1,000, as soon as you spend it. It is best that you write a list for us. These were Mr Gillian’s last wishes.”

یادتان باشد که به محض اینکه این 1000 دلار را خرج کردید باید به ما بگویید دقیقا چطور آن را خرج کردید. بهترین کار این است که برای ما یک فهرست (از هزینه ها) بنویسید. این ها آخرین خواسته های آقای گیلیان بود.»

 

as…as

 

“Of course I will,” said the young man politely. “Perhaps I’ll need a secretary to help me write the list.”

مرد جوان مودبانه گفت «البته که این کار را خواهم کرد. شاید به یک منشی نیاز داشته باشم تا کمکم کند این فهرست را بنویسم.»

Gillian put the small package of money into his coat pocket and went to his club.

گیلیان بسته کوچک پول را داخل جیب کتش گذاشت و به کلوپش رفت.

At his club he looked for Old Bryson, who was forty years old and calm.

او در کلوپش دنبال برایسون پیر گشت که چهل سال داشت و آدم آرامی بود.

He was reading a book and took off his glasses when he saw Gillian.

او داشت کتابی می خواند و وقتی گیلیان را دید عینکش را برداشت.

“Wake up, Old Bryson,” said Gillian. “I have a funny story to tell you.”

گیلیان گفت «بیدار شو، برایسون پیر. داستان عجیبی دارم که برایت تعریف کنم.»

“Why don’t you tell it to someone else,” said Old Bryson. “You know I hate your stories.”

برایسون پیر گفت «چرا آن را برای کس دیگری تعریف نمی کنی. می دانی که من از داستان های تو بدم می آید.»

“This one is better than usual,” said Gillian. “It’s sad and funny. My uncle left me one thousand dollars in his will. Now what can a man do with a thousand dollars?”

گیلیان گفت «این از داستان های معمول بهتر است. ناراحت کننده و عجیب است. عمویم در وصیت نامه اش هزار دلار برای من به ارث گذاشت. حالا آدم با هزار دلار

چه کار می تواند بکند؟»

“I thought your uncle was a very rich man with about half a million dollars,” said Old Bryson, showing very little interest.

برایسون پیر، که علاقه خیلی کمی نشان می داد، گفت «فکر می کردم عمویت آدم ثروتمندی با نیم میلیون دلار پول است.»

“He was,” said Gillian happily. “That’s why it’s so funny. He left one part of his money to the scientist who will discover a new germ.

گیلیان با خوشحالی گفت «(ثروتمند) بود. به همین دلیل است که این عجیب است. او یک بخش از پولش را برای دانشمندی به ارث گذاشت که یک میکروب جديد کشف کند.

“And the other part to build a hospital that will destroy the germ! Then the butler and the housekeeper got a special ring and $10 each. And I got $1,000.”

«و بخش دیگر را برای ساخت یک بیمارستان که آن میکروب را نابود کند! آن وقت سرخدمتکار و خدمتکار خانه هر کدام یک حلقه مخصوص و 10 دلار گرفتند. و من 1000 دلار گرفتم.»

“You have plenty of money to spend,” said Old Bryson.

برایسون پیر گفت «کلی پول برای خرج کردن داری.»

“Oh yes, plenty,” said Gillian. “My uncle was very generous with me.”

گیلیان گفت «اوه بله، کلی. عمویم خیلی نسبت به من سخاوتمند و دست و دلباز بود.»

“Are there any other heirs?” asked Old Bryson.

برایسون پیر گفت «وارث دیگری وجود دارد؟»

“None, except for Miss Hayden, a ward of my uncle who lived in his house. She’s a quiet girl, the daughter of one of his friends. Now tell me, Old Bryson, what can a man do with a thousand dollars?”

«هیچ کس، جز دوشیزه هیدن، دخترِ تحتِ قیمومیتِ عمویم که در خانه اش زندگی می کرد. او دختر ساکتی است، دختر یکی از دوستانش است. حالا به من بگو، برایسونِ پیر، آدم با هزار دلار چه کار می تواند بکند؟»

Old Bryson cleaned his glasses and smiled.

برایسون پیر عینکش را تمیز کرد و لبخند زد.

Gillian knew that when Old Bryson smiled he was going to be very offensive.

گیلیان می دانست که وقتی برایسون پیر لبخند می زند قرار است خیلی حرف خیلی تند و زننده ای بزند.

“A thousand dollars can be a lot of money or very little money,” he said.

او گفت «هزار دلار می تواند پول خیلی زیاد یا خیلی کمی باشد.»

“A man can buy a home with it and be very happy. You can buy milk for one hundred babies for three months and save their lives.

«یک نفر می تواند با آن خانه ای بخرد و خیلی خوشبخت باشد. می توانی برای سه ماه برای صد نوزاد شیر بخری و جانشان را نجات دهی.»

“It can give an ambitious boy an education. A man can buy a real Corot painting, you can also live well in a New Hampshire town for two years.

«این پول می تواند هزینه ی تحصیل یک پسر بلندپرواز را بدهد. آدم می تواند یک نقاشی واقعی از کورو (نقاش فرانسوی) را بخرد، همچنین می توانی برای دو سال زندگی خوبی را در نیو همپشایر داشته باشی.»

“But you, Bobby Gillian, can do only one thing. You can buy Miss Lotta Lauriere a diamond pendant with the thousand dollars.”

«ولی تو، بابی گیلیان، تنها یک کار می توانی بکنی. تو می توانی با هزار دلار آویزی الماس را برای دوشیزه لوتا لورير بخری.»

“Thanks,” said Gillian. “I knew you could solve the problem.”

گیلیان گفت «ممنون. می دانستم تو می توانی این مشکل را حل کنی.»

Gillian phoned for a taxi. He said to the driver, “Please take me to the Columbine Theater.”

گیلیان تلفنی تاکسی گرفت. او به راننده گفت «خواهش می کنم من را به سالن تئاتر کلمباین ببرید.»

Miss Lotta Lauriere was getting ready for her performance.

دوشیزه لوتا لوریر داشت برای اجرایش آماده می شد.

When she saw Gillian she said, “What is it, Bobby? I have a performance in two minutes.”

وقتی او گیلیان را دید گفت «چیه، بابی؟ دو دقیقه دیگر اجرا دارم.»

“This won’t take two minutes. Would you like a little pendant? I can spend a thousand dollars on it.”

«دو دقیقه وقت نمی برد. یک آویز کوچولو دوست داری؟ می توانم هزار دلار برای آن خرج کنم.»

“Oh, all right,” said Miss Lauriere. “Where is my hat? Bobby, did you see the necklace Della Stacey was wearing the other night? It cost two thousand two hundred dollars at Tiffany’s but, all right…”

خانم لوریر گفت «اوه، باشد. کلاهم کو؟ بابی، آن گردنبندی که چند شب قبل لا استیسی به گردن داشت را دیدی؟ در فروشگاه تيفنی دو هزار و دویست دلار است ولی، باشه…»

“Miss Lauriere, you’re on stage in a minute!” cried the manager of the theater.

مدیر سالن داد زد «خانم لورير، یک دقیقه دیگر روی صحنه ای!»

Gillian returned to his taxi. “What can a man do with one thousand dollars?” he asked the driver.

گیلیان پیش راننده اش برگشت. او از راننده پرسید «آدم با هزار دلار چه کار می تواند بکند؟»

“Open a saloon,” said the driver immediately. “I know a perfect place for a saloon, where I could make lots of money and…”

راننده فوری گفت «یک آرایشگاه باز کن. یک جای عالی برای آرایشگاه سراغ دارم، جایی که من میتوانم پول زیادی در بیاورم و …»

“Please drive until I tell you to stop,” said Gillian.

پیشنهاد ما:  داستان انگلیسی جک و لوبیای سحرآمیز

گیلیان گفت «خواهش می کنم رانندگی کن تا وقتی که به تو بگویم توقف کنی.»

They drove down Broadway and Gillian saw a blind man on the sidewalk.

آن ها خیابان برادوِی را پایین رفتند و گیلیان مرد نابینایی را در پیاده رو دید.

He was sitting on a chair and selling pencils. Gillian got out of the taxi and stood in front of him.

او داخل یک صندلی نشسته بود و مداد می فروخت. گلیان از تاکسی بیرون آمد و جلوی او ایستاد.

“Excuse me,” he said. “But what can you do with a thousand dollars?”

او گفت «ببخشید. ولی تو با هزار دلار چه کار می توانی بکنی؟»

“You just got out of the taxi, didn’t you?” asked the blind man.

مرد نابینا پرسید «تو همین الان از تاکسی پیاده شدی، نه؟»

“Yes, I did,” said Gillian.

گلیان گفت «بله، همینطور است.»

 

جواب های کوتاه

 

“I think you must be a gentleman, if you ride a taxi during the day. Take a look at this, please.”

«فکر می کنم اگر در ساعت روز تاکسی سوار می شوی، باید آدم محترم و آقامنشی باشی، لطفا یک نگاه به این بکن.»

He took a small book from his coat pocket and gave it to Gillian.

او کتابچه کوچکی از جیب کتش در آورد و آن را به گیلیان داد.

Gillian opened it and saw that it was a bank deposit book. It showed a sum of $1,785.

گیلیان آن را باز کرد و دید که یک دفترچه واریز بانکی است. دفترچه مبلغ کل 1785 دلار را نشان می داد.

Gillian returned the bank deposit book and got into the cab.

گیلیان دفترچه واریز بانک را پس داد و داخل تاکسی شد.

“I forgot something,” he said. “Drive to the law offices of Tolman and Sharp.”

او گفت «یک چیزی را فراموش کردم. به دفتر حقوقیِ تولمن و شارپ برو.»

Lawyer Tolman looked at him severely through his glasses.

تولمنِ وکیل از پشت عینک نگاه خشکی به او کرد.

“Excuse me,” said Gillian cheerfully. “May I ask you a question? Did my uncle leave Miss Hayden anything besides the ring and the ten dollars?”

گیلیان بشاشانه گفت «ببخشید. می توانم یک سوال از شما بپرسم؟ عمویم غیر از حلقه و ده دلار چیز دیگری برای دوشیزه هیدن به ارث گذاشت؟»

“Nothing,” said Mr Tolman.

آقای تومن گفت «هیچ»

“Thank you very much, sir,” said Gillian and he returned to his taxi.

گلیان گفت «خیلی ممنون، آقا» و به تاکسی اش برگشت.

He gave the driver the address of his late uncle’s home.

او آدرس خانه عموی فقیدش را به راننده داد.

Miss Hayden was writing letters in the library.

دوشیزه هیدن داخل کتابخانه داشت نامه هایی می نوشت.

She was small and thin, and she wore black clothes. But she had lovely eyes.

او ریز اندام و لاغر بود و لباس های تیره به تن داشت. ولی چشمان زیبایی داشت.

Gillian entered and said, “I was at the lawyer’s office and he found an additional clause to my uncle’s will. It seems that he left you one thousand dollars.

گیلیان داخل شد و گفت «من دفتر وکیل بودم و او بندی اضافه بر وصیت نامه ی عموی من پیدا کرد. به نظر می رسد او هزار دلار برای شما به ارث گذاشته.

“Mr Tolman asked me to bring you this money. Here it is. Please count it to see if it’s right.”

«آقای تولمن از من خواست این پول را برای شما بیاورم. بفرمایید. خواهش می کنم آن را بشمارید ببینید آیا درست است.»

Gillian put the money near her hand on the desk.

گیلیان پول را نزدیک دست او روی میز گذاشت.

Miss Hayden’s face turned white. “Oh!” she said and again, “Oh!”

صورت دوشیزه هیدن سفید شد. او گفت «اوه!» و دوباره «اوه!»

Gillian turned and looked out of the window.

گیلیان چرخید و از پنجره بیرون را نگاه کرد.

[restrict subscription=1]

“I think you know that I love you,” Gillian said.

گیلیان گفت «فکر می کنم بدانید که من شما را دوست دارم.»

“I am sorry,” said Miss Hayden, taking her money.

دوشیزه هیدن در حالی که پول را برمی داشت گفت «متاسفم.»

“Then, there is no hope?” asked Gillian.

گیلیان پرسید «پس، امیدی نیست؟»

“I am sorry,” she said again.

دوشیزه هیدن دوباره گفت «متاسفم.»

“May I write a note?” asked Gillian with a smile.

گیلیان با لبخند پرسید «می توانم یک یادداشت بنویسم؟»

He sat down at the big library table. She gave him some paper and a pen.

او پشت میز بزرگ کتابخانه نشست. دوشیزه هیدن کاغذ و قلمی به او داد.

Gillian wrote:

گیلیان نوشت:

Paid by Robert Gillian, $1,000 to the best and dearest woman in the world, for all the happiness she brings to people.

پرداخت شده توسط رابرت گیلیان، 1000 دلار به بهترین و عزیزترین زن در دنیا، به خاطر تمام شادی و خوشبختی ای که به (زندگی) مردم می آورد.

Gillian put his note into an envelope and went away.

گیلیان یادداشتش را داخل پاکتی گذاشت و از آن جا رفت.

His taxi stopped again at the law offices of Tolman and Sharp.

تاکسی او دوباره دم دفتر حقوقی تولمن و شارپ توقف کرد.

“I spent the thousand dollars,” he said happily, “and I am here to tell you exactly how I spent them.”

او با خوشحالی گفت «هزار دلار را خرج کردم و اینجا هستم تا دقیقا بگویم چطور آن را خرج کردم.»

He threw the white envelope on the lawyer’s table.

او پاکت سفید را روی میز وکیل انداخت.

Mr Tolman did not touch the envelope and went to a door and called his partner, Mr Sharp.

آقای تولمن به پاکت دست نزد و به سمت در رفت و شریکش آقای شارپ را صدا زد.

Together they opened the big safe.

آن ها با هم گاوصندوق بزرگ را باز کردند.

They took out a large envelope and slowly opened it.

آن ها پاکت بزرگی را بیرون آوردند و آهسته آن را باز کردند.

“Mr Gillian,” Mr Tolman said formally, “there is a codicil to your uncle’s will.

آقای تولمن با لحنی رسمی گفت «آقای گیلیان، وصیت نامه ی عموی شما یک متمم دارد.»

“He gave it to us privately. It can be opened only after you spend the thousand dollars.

«او آن را پنهانی و محرمانه به ما داد. این را تنها بعد از اینکه شما هزار دلار را خرج کردید می شود باز کرد.

“This is what it says:

«این چیزی است که این متمم می گوید:»

Dear Robert,

رابرت عزیز،

Spend the thousand dollars wisely and carefully and you will receive $50,000 in bonds.

این هزار دلار را عاقلانه و با دقت خرج کن و آن وقت 50 هزار دلار را به صورت اوراق بهادار دریافت خواهی کرد.

Spend the money carelessly and foolishly, as you did in the past, and the $50,000 in bonds will go to Miriam Hayden, my ward.

پول را با بی ملاحظگی و احمقانه خرج کن، همان طور که قبلا می کردی، و 50 هزار دلار اوراق بهادار به میریام هیدن، دختر تحت قیمومیتِ من، می رسد.

Your uncle, Septimas Gillian

عمویت، سپتیماس گیلیان

“Now, Mr Sharp and I will examine your note and then decide.”

خوب حالا، من و آقای شارپ یادداشت شما را بررسی می کنیم و بعد تصمیم می گیریم.»

Mr Tolman put out his hand to take the note, but Gillian was quicker.

آقای تولمن دستش را دراز کرد تا یادداشت را بردارد ولی گیلیان سریع تر بود.

He took it and tore it into little pieces and put them in his pocket.

او آن را برداشت و تکه تکه کرد و داخل جیبش گذاشت.

“Oh, it’s all right,” he said smiling. “I don’t want to disturb you with this. I lost the thousand dollars at the horse races. Good day to you, gentlemen.”

او لبخندزنان گفت «اوه، بیخیال، چیزی نیست. نمی خواهم با این مزاحم شما شوم. من هزار دلار را در مسابقه اسب دوانی از دست دادم. روز خوبی داشته باشید، آقایان.»

Tolman and Sharp looked at each other and shook their heads.

تولمن و شارپ به همدیگر نگاه کردند و سر تکان دادند.

Gillian left and whistled happily as he waited for the elevator.

گیلیان آنجا را ترک کرد و در حینی که منتظر آسانسور بود با خوشحالی سوت می زد.

[/restrict]

داستان های کوتاه انگلیسی

این آموزش ها ممکنه برایتان مفید باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *